سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ایران اسلامی

به گزارش فارس، «هنری کیسینجر» وزیر خارجه آمریکا در دولت «ریچارد نیکسون»، سال گذشته در مصاحبه با پایگاه تحلیلی «گلوبال ریسرچ» مطالبی را در مورد طرح آمریکا برای رسیدن به نظم نوین جهانی، مطرح کرده بود. وی در این صحبت‌ها به پیش‌بینی آینده جهان و آنچه آمریکا باید انجام دهد، پرداخته بود. تحولات اخیر منطقه و تحرکاتی که اخیرا آمریکا در خاورمیانه و شمال آفریقا دارد، به بهانه‌ای بدل شد برای مرور مجدد صحبت‌های این استراتژیست ارشد آمریکا.

اروپا هم می‌داند چه نمایش بزرگی در پیش رو است

کیسینجر 89 ساله این مصاحبه را در آپارتمان خود با «گلوبال ریسرچ» انجام داده است. وی در بخشی از این مصاحبه گفته است: «آمریکا در حال بازی دادن چین و روسیه است، و میخ آخر بر این تابوت نیز ایران است، که قطعا این کشور هدف اصلی اسرائیل است. ما به چین اجازه دادیم تا توان نظامی خود را افزایش دهد و به روسیه نیز اجازه دادیم تا از دوران کمونیسم شوروی خارج شود، تا این دو کشور به غلط احساس دلیری کنند، که همین امر هم به روند نابودی آن‌ها سرعت می‌بخشد. ما مثل هفت‌تیر کش فرزی هستیم که به رقیب تازه‌کار خود اجازه می‌دهد تا اول او اقدام به شلیک کند، و وقتی او خواست این کار را کند، ناگهان بنگ! (تیر می‌خورد و کشته می‌شود). جنگ پیش رو به حدی دشوار و سخت است که تنها یک ابرقدرت از عهده پیروزی در آن برمی‌آید، که آن‌ (ابرقدرت) هم ما هستیم. به همین دلیل هم هست که اروپا اینطور با شتاب به دنبال رسیدن به یک ابردولت است، چراکه می‌داند چه چیز در حال رخ دادن است، و اینکه برای بقا، باید به یک ابردولت تبدیل شود. عجله آن‌ها به من می‌گوید که آن‌ها کاملا از نمایش بزرگی که پیش رو داریم، مطلع هستند. وای که چقدر این لحظه مسرت بخش را در رویاهای خود دیده‌ام».

باید 7 کشور را به دلیل منابعشان اشغال کنیم/ اسرائیل تا حد امکان اعراب را خواهد کشت

این سیاستمدار کهنه‌کار آمریکایی ادامه داده‌ است: «اگر شما یک آدم معمولی باشید، می‌توانید با رفتن به یک روستا و زندگی در یک مزرعه خود را برای جنگ آماده کنید (با دور شدن از جنگ جان خود را حفظ کنید)، اما حتی آنجا هم باید یک تفنگ با خود داشته باشید، چراکه جنگ‌زده‌های گرسنه در آن اطراف هم پرسه خواهند زد. همچنین، حتی اگر سران جامعه برای خود پناهگاه و مأمنی مطمئن داشته باشند، باز هم باید به همان اندازه مردم عادی جامعه احتیاط کنند، چراکه پناهگاه آن‌ها هم در معرض خطر شناسایی قرار دارد».

وی افزوده است: «من به نظامیان گفتم که ما باید 7 کشور خاورمیانه را به دلیل منابعی که دارند، بگیریم و آن‌ها هم تقریبا این ماموریت را انجام دادند. همه می‌دانند که منظور من از این دستور به نظامیان چه بود، اما باید متذکر شوم که این نظامیان این بار بیش از حد گوش به فرمان بودند. این آخرین پله است، و این ایران است که توازن را بر هم زده است. اما سوال این است که روسیه و چین تا کی می‌توانند ساکت بمانند و تنها نظاره‌گر این اقدامات آمریکا باشند؟ چرت روسیه و چین زمانی پاره می‌شود که اسرائیل با تمام توان شروع به جنگ کند و هر چقدر که بتواند اعراب را بکشد. اگر همه چیز خوب پیش رود، نیمی از خاورمیانه، اسرائیلی خواهد بود».

جوانان خود را برای جنگ آماده کرده‌ایم

کسینجر در ادامه اشاره کرده بود که بازی‌های رایانه‌ای که در دهه گذشته در آمریکا ساخته شده، دقیقا سناریوهایی را نشان می‌دهد که قرار است اتفاق بیافتد و آمریکا با انتشار این بازی‌ها قصد داشته جوانان خود را برای شرکت در چنین جنگ‌هایی آماده کند. وی گفته است: «جوانان ما در آمریکا و غرب، آماده شده‌اند، چراکه آن‌ها برنامه‌ریزی شده‌اند تا سربازان و مسئولان توپخانه خوبی باشند، و زمانی که به آن‌ها دستور داده می‌شود تا به خیابان‌ها بروند و چینی‌ها و روس‌های دیوانه را بکشند، آن‌ها از این دستور تبعیت می‌کنند».

تنها یک ابرقدرت باقی خواهد ماند/ تسلیحاتمان را در وقت مناسب به جهان نشان می‌دهیم

وی نهایتا به هدف غایی آمریکا از جنگ‌آفرینی در خاورمیانه اشاره می‌کند: «ما در میان خاکستر به جا مانده (از این جنگ) می‌توانیم جامعه‌ای جدید بسازیم، نظم نوین جهانی، که در آن تنها یک ابرقدرت وجود خواهد داشت، ابرقدرتی که بهترین تسلیحات را در اختیار دارد؛ ما تجهیزاتی داریم که نظیرشان را هیچ ملت دیگری ندارد، و آنها را به وقتش به جهان معرفی خواهیم کرد».

صحبت‌های تامل برانگیز کسینجر سال گذشته هم بازتاب گسترده‌ای داشت، اما اهمیت این صحبت‌ها زمانی بیش از پیش روشن می‌شود که بدانیم کسینجر یکی از مهمترین استراتژیست‌های دولت آمریکا به شمار می‌رود که نظرات وی تاثیرات آشکاری بر سیاست‌های آمریکا دارد.

قرار دادن این صحبت‌ها در کنار اظهارات شب گذشته «لئون پانتا» وزیر دفاع آمریکا که گفته است آمریکا ممکن است به 18 کشور خاورمیانه و شمال آفریقا نیرو اعزام کند، می‌تواند این گمانه را تقویت کند که آمریکایی‌ها‌ با بهانه قرار دادن اعتراضات چند روز اخیر مسلمانان و کشته شدن سفیر این کشور در لیبی، قصد دارند سناریویی را که از مدت‌ها پیش برای آن برنامه‌ریزی کرده، کلید بزند.


ارسال شده در توسط بچه ریشو

کما قال «أحمد سوکارنو» أحد مؤسسی هذه الحرکة فی مؤتمر باندونغ المعروف سنة 1955 م فإن أساس تشکیل عدم الانحیاز لیس الوحدة الجغرافیة و لا العرقیة و لا الدینیة، بل وحدة الحاجة. فی ذلک الیوم کانت البلدان الأعضاء فی حرکة عدم الانحیاز بحاجة إلى أواصر تستطیع أن تحمیها من هیمنة الشبکات المقتدرة و المستکبرة و الجشعة. و الیوم فإن هذه الحاجة لا تزال قائمة مع تطوّر أدوات الهیمنة و اتساعها.

بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین، و الصلاة و السلام على الرسول الأعظم الأمین، و على آله الطاهرین، و صحبه المنتجبین، و على جمیع الأنبیاء و المرسلین.
نرحب بکم أیها الضیوف الأعزاء الرؤساء و الوفود الممثلة لبلدان حرکة عدم الانحیاز، و سائر المشارکین فی هذا المؤتمر الدولی الکبیر.
لقد اجتمعنا هنا لنواصل بعون الله و هدایته، و حسب مقتضیات العالم الراهن و احتیاجاته، المسیرة و التیار الذی تأسّس قبل ستة عقود بفضل وعی و شجاعة عدد من القادة السیاسیین المخلصین ذوی الشعور بالمسؤولیة و تشخیصهم للظروف، بل و نبثّ فیه روحاً و حرکة جدیدتین.
لقد اجتمع ضیوفنا هنا من مناطق بعیدة و قریبة جغرافیاً، و هم ینتمون لشعوب و أعراق متنوعة و ذات میول عقیدیة و ثقافیة و تاریخیة و تراثیة شتى، و لکن کما قال «أحمد سوکارنو» أحد مؤسسی هذه الحرکة فی مؤتمر باندونغ المعروف سنة 1955 م فإن أساس تشکیل عدم الانحیاز لیس الوحدة الجغرافیة و لا العرقیة و لا الدینیة، بل وحدة الحاجة. فی ذلک الیوم کانت البلدان الأعضاء فی حرکة عدم الانحیاز بحاجة إلى أواصر تستطیع أن تحمیها من هیمنة الشبکات المقتدرة و المستکبرة و الجشعة. و الیوم فإن هذه الحاجة لا تزال قائمة مع تطوّر أدوات الهیمنة و اتساعها.
و أرید أن أثیر حقیقة أخرى..
لقد علّمنا الإسلام أن للبشر رغم تنوّعهم العرقی و اللغوی و الثقافی فطرة واحدة تدعوهم للطهر و العدالة و الإحسان و التعاطف و التعاون، و هذه الطبیعة المشترکة هی التی إن افلتت بسلام من الدوافع المُضلّلة فستهدی البشر إلى التوحید و معرفة ذات الله تعالى.
إن هذه الحقیقة الساطعة لها القدرة على أن تکون رصیداً و سنداً لتأسیس مجتمعات حرّة شامخة تتمتّع بالتقدّم و العدالة إلى جانب بعضهما، و تنشر إشعاعات الروح المعنویة على کل الأنشطة المادیة و الدنیویة للبشر، و توفّر لهم جنّة دنیویة قبل الجنّة الأخرویة الموعودة فی الأدیان الإلهیة. و نفس هذه الحقیقة المشترکة العامة هی التی یمکنها أن تُرسی دعائم حالات من التعاون الأخوی بین شعوب لا شبه فی ما بینها من حیث الشکل الظاهری و السوابق التاریخیة و الإقلیمیة الجغرافیة. 
متى ما قام التعاون الدولی على مثل هذا الأساس فسوف تشیّد الدول العلاقات فی ما بینها لا على رکائز الخوف و التهدید، أو الجشع و المصالح الأحادیة الجانب، أو سمسرة الخونة و البائعین لأنفسهم، بل على أساس المصالح السلیمة و المشترکة، و فوق ذلک المصالح الإنسانیة، و یُریحوا بذلک ضمائرهم الیقظة و بالَ شعوبهم من الهموم.
هذا النظام المبدئی یقف على الضدّ من نظام الهیمنة الذی اطلقته القوى الغربیة المتسلّطة فی القرون الأخیرة، و روّجت له و کانت السبّاقة إلیه، و تفعل ذلک فی الوقت الحاضر الحکومة الأمریکیة المعتدیة المتعسّفة.
أیها الضیوف الأعزاء...
لا تزال المبادئ و الأهداف الأصلیة لحرکة عدم الانحیاز الیوم قائمة حیّة رغم مرور ستة عقود.. مبادئ مثل مکافحة الاستعمار، و الاستقلال السیاسی و الاقتصادی و الثقافی، و عدم الالتزام لأقطاب القوة فی العالم، و رفع مستوى التضامن و التعاون بین البلدن الأعضاء. و الواقع فی العالم الیوم لیس بالقریب من هذه المبادئ و الأهداف، لکن الإرادة الجمعیة و المساعی الشاملة لتجاوز هذا الواقع و الوصول إلى المبادئ و الأهداف تبعث على الأمل و النتائج الإیجابیة رغم ما یحفّها من التحدیات. 
لقد شهدنا فی الماضی القریب انهیار سیاسات فترة الحرب الباردة، و ما تلا ذلک من الأحادیة القطبیة. و العالم باستلهامه العبر من هذه التجربة التاریخیة یمرّ بفترة انتقالیة إلى نظام دولی جدید، و بمقدور حرکة عدم الانحیاز و یجب علیها أن تمارس دوراً جدیداً. ینبغی أن یقوم هذا النظام على أساس المشارکة العامة و المساواة فی الحقوق بین الشعوب، و تضامننا نحن البلدان الأعضاء فی هذه الحرکة من الضروریات البارزة فی الوقت الراهن لأجل انبثاق هذا النظام الجدید. 
لحسن الحظ فإن أفق التطورات العالمیة یبشّر بنظام متعد[د الوجوه تترک فیه أقطاب القوة التقلیدیة مکانها لمجموعة من البلدان و الثقافات و الحضارات المتنوعة ذات المنابت الاقتصادیة و الاجتماعیة و السیاسیة المختلفة. الأحداث المذهلة التی شهدناها طوال العقود الثلاثة الأخیرة تشیر بوضوح إلى أن انبثاق القوى الجدیدة کان مصحوباً بضعف القوى القدیمة. و هذا التغیّر التدریجی فی القوة یمنح بلدان عدم الانحیاز الفرصة لتتولى دوراً مؤثراً و مناسباً فی الساحة العالمیة، و توفّر الأرضیة لإدارة عادلة و مشترکة حقاً للعالم. لقد استطعنا نحن البلدان الأعضاء فی هذه الحرکة الحفاظ على تضامننا و أواصرنا فی إطار المبادئ و الأهداف المشترکة لفترة طویلة من الزمن على الرغم من تنوّع المیول و التصوّرات، و هذا لیس بالمکسب الصغیر أو البسیط. هذه الأواصر بوسعها أن تکون الرصید للانتقال إلى نظام إنسانی عادل.
الظروف الراهنة فی العالم فرصة قد لا تتکرّر لحرکة عدم الانحیاز. ما نقوله هو أن غرفة عملیات العالم یجب أن لا تُدار بدکتاتوریة عدة بلدان غربیة. ینبغی التمکّن من تشکیل و تأمین مشارکة دیمقراطیة عالمیة على صعید الإدارة الدولیة. هذه هی حاجة کل البلدان التی تضرّرت و تتضرّر بشکل مباشر و غیر مباشر من تطاول عدة بلدان تسلطیة متعسّفة. 
مجلس الأمن الدولی ذو بنیة و آلیات غیر منطقة و غیر عادلة و غیر دیمقراطیة بالمرّة. هذه دکتاتوریة علنیة و وضع قدیم منسوخ انقضى تاریخ استهلاکه. و قد استغلت أمریکا و أعوانها هذه الآلیات المغلوطة فاستطاعت فرض تعسّفها على العالم بلبوس المفاهیم النبیلة. إنهم یقولون «حقوق الإنسان» و یقصدون المصالح الغربیة، و یقولون «الدیمقراطیة» و یضعون محلّها التدخل العسکری فی البلدان، و یقولون «محاربة الإرهاب» و یستهدفون بقنابلهم و أسلحتهم الناس العزّل فی القرى و المدن. البشر من وجهة نظرهم ینقسمون إلى مواطنین من الدرجة الأولى و الثانیة و الثالثة. أرواح البشر فی آسیا و أفریقیا و أمریکا اللاتینیة رخیصة، و فی أمریکا و غرب أوربا غالیة. و الأمن الأمریکی و الأوربی مهم، و أمن باقی البشر لا أهمیة له. و التعذیب و الاغتیالات إذا جاءت على ید الأمریکان و الصهاینة و عملائهم فهی جائزة و ممکن غضّ الطرف عنها تماماً. و لا تؤلم ضمائرهم سجونهم السریّة التی تشهد فی مناطق متعددة من العالم فی شتى القارات أقبحَ و أبشعَ السلوکیات مع السجناء العزّل الذین لا محام لهم و لا محاکمات. الحسن و السیئ أمور انتقائیة تماماً و ذات تعاریف أحادیة الجانب. یفرضون مصالحهم على الشعوب باسم القوانین الدولیة، و کلامَهم التعسّفی غیر القانونی باسم المجتمع العالمی، و یستخدمون شبکاتهم الإعلامیة الاحتکاریة المنظمة لیظهروا أکاذیبهم حقیقة، و باطلهم حقاً، و ظلمهم عدالة، و فی المقابل یسمّون أی کلام حق یفضح مخادعاتهم کذباً، و أیة مطالیب حقة تمرداً. 
أیها الأصدقاء.. هذا الواقع المعیب البالغ الأضرار مما لا یمکن مواصلته. الکلّ تعبوا من هذه الهندسة الدولیة الخاطئة. نهضة التسعة و التسعین بالمائة فی أمریکا المناهضة لمراکز الثروة و القوة فی ذلک البلد، و الاعتراضات العامة فی بلدان أوربا الغربیة على السیاسات الاقتصادیة لحکوماتهم تدلّ على نفاد صبر الشعوب من هذا الوضع. یجب معالجة هذا الوضع غیر المعقول. 
الأواصر المتینة و المنطقیة و الشاملة للبلدان الأعضاء فی حرکة عدم الانحیاز یمکنها أن تترک تأثیرات عمیقة فی العثور على طریق العلاج و السیر فیه. 
أیها الحضور المحترمون.. 
السلام و الأمن الدولیان من القضایا المُحرجة فی عالمنا الیوم، و نزع أسلحة الدمار الشامل المُفجعة ضرورة فوریة و مطلب عام. الأمن فی عالم الیوم ظاهرة مشترکة لا یمکن التمییز فیها. الذین یخزنون الأسلحة اللاإنسانیة فی ترساناتهم لا یحقّ لهم أن یعتبروا أنفسهم حملة رایات الأمن العالمی. فهذا لن یستطیع بلا شک توفیر الأمن حتى لهم. یُلاحظ الیوم للأسف الشدید أن البلدان المالکة لأکثر مقدار من الأسلحة النوویة لا تحمل إرادة جادّة و حقیقیة لإلغاء هذه الأدوات الإبادیة من مبادئها العسکریة، و لا تزال تعتبرها عاملاً لصدّ التهدیدات و مؤشراً مهماً فی تعریف مکانتها السیاسیة و الدولیة. و هذه رؤیة مرفوضة تماماً. 
السلاح النووی لا یضمن الأمن و لا یحقق تکریس السلطة السیاسیة، إنما هو تهدید لکلا هذین الأمرین. لقد أثبتت أحداث عقد التسعینات من القرن العشرین أن امتلاک هذه الأسلحة لا یمکنه صیانة نظام مثل النظام السوفیتی السابق. و الیوم أیضاً نعرف بلداناً تمتلک القنبلة الذریة و تتعرّض لأعنف العواصف الأمنیة. 
الجمهوریة الإسلامیة الإیرانیة تعتبر استخدام الأسلحة النوویة و الکیمیاویة و أمثالها ذنباً کبیراً لا یغتفر. لقد اطلقنا شعار «شرق أوسط خال من السلاح النووی» و نلتزم بهذا الشعار. و هذا لا یعنی غضّ الطرف عن حق الاستفادة السلمیة من الطاقة النوویة و إنتاج الوقود النووی. الاستخدام السلمی لهذه الطاقة حقّ لکل البلدان حسب القوانین الدولیة. یجب أن یستطیع الجمیع استخدام هذه الطاقة السلیمة فی شتى مجالات الحیاة لبلدانهم و شعوبهم، و لا یکونوا تابعین للآخرین فی تمتّعهم بهذا الحق. لکن بعض البلدان الغربیة التی تمتلک هی السلاح النووی و ترتکب هذا العمل غیر القانونی ترغب فی أن تحتکر القدرة على إنتاج الوقود النووی. ثمة تحرّک غامض مُریب راح یتکوّن لتکریس و استمرار احتکار إنتاج و بیع الوقود النووی داخل مراکز تُسمّى دولیة، لکنها فی الواقع فی قبضة بضعة بلدان غربیة.
و السخریة المرّة فی عصرنا هی أن الحکومة الأمریکیة التی تمتلک أکبر مقدار من الأسلحة النوویة و غیرها من أسلحة الدمار الشامل و أکثرها فتکاً، و هی الوحیدة التی ارتکبت جریمة استخدام هذه الأسلحة، ترید الیوم أن تکون حاملة رایة معارضة الانتشار النووی! هم و شرکاؤهم الغربیون زوّدوا الکیان الصهیونی الغاصب بالأسلحة النوویة و خلقوا تهدیداً کبیراً لهذه المنطقة الحسّاسة، لکن نفس هذه الجماعة المخادعة لا تطیق الاستخدام السلمی للطاقة النوویة من قبل البلدان المستقلة، بل و یعارضون بکل قدراتهم إنتاج الوقود النووی لغرض الأدویة و سائر الاستهلاکات السلمیة الإنسانیة، و ذریعتهم الکاذبة الخوف من إنتاج سلاح نووی. و بخصوص الجمهوریة الإسلامیة الإیرانیة فهم أنفسهم یعلمون أنهم یکذبون، لکن الممارسات السیاسیة حینما لا یکون فیها أدنى أثر للمعنویة، تُجیز الکذب أیضاً. و الذی لا یستحی فی القرن الحادی و العشرین من إطلاق لسانه بالتهدیدات النوویة هل تراه یتحاشى و یستحی من الکذب؟!
إننی أؤکد أن الجمهوریة الإسلامیة لا تسعى أبداً للتسلح النووی، کما لن تغضّ الطرف أبداً عن حق شعبها فی الاستخدام السلمی للطاقة النوویة. شعارنا هو «الطاقة النوویة للجمیع، و السلاح النووی ممنوع على الجمیع». و سوف نصرّ على هذین القولین، و نعلم أن کسر احتکار عدة بلدان غربیة لإنتاج الطاقة النوویة فی إطار معاهدة حظر الانتشار هو لصالح کل البلدان المستقلة بما فی ذلک البلدان الأعضاء فی حرکة عدم الانحیاز. 
تجربة ثلاثة عقود من الصمود الناجح حیال التعسّفات و الضغوط الشاملة لأمریکا و حلفائها أوصلت الجمهوریة الإسلامیة إلى قناعة حاسمة فحواها أن مقاومة شعب متّحد و ذی عزیمة راسخة بوسعها التغلب على کل الهجمات المخاصمة المعاندة، و فتح طریق الفخر نحو الأهداف العلیا. التقدم الشامل لبلادنا فی غضون العقدین الأخیرین حقیقة تنتصب أمام أعین الجمیع، و قد اعترف بها المراقبون الرسمیون الدولیون مراراً، و قد حصل کل هذا فی ظروف الحظر و الضغوط الاقتصادیة و الهجمات الإعلامیة للشبکات التابعة لأمریکا و الصهیونیة. حالات الحظر التی سمّاها الهاذرون باعثة على الشلل لم تبعث على شللنا و لن تبعث علیه، و لیس هذا و حسب بل و رسّخت خُطانا، و علّت من هممنا، و عمّقت ثقتنا بصحة تحلیلاتنا و بالقدرات الداخلیة لشعبنا. لقد رأینا بأعیننا مرّات و مرّات معونة الله على هذه التحدّیات. 
أیها الضیوف الأعزاء...
أرى من الضروری هنا التطرّق إلى قضیة جد مهمة. و مع أنها قضیة تتعلق بمنطقتنا لکن أبعادها الواسعة تجاوزت هذه المنطقة و ترکت تأثیراتها على السیاسات العالمیة طوال عدة عقود، ألا و هی قضیة فلسطین المؤلمة. خلاصة هذه القضیة هی أن بلداً مستقلاً ذا هویة تاریخیة واضحة اسمه فلسطین اغتصب من شعبه فی إطار مؤامرة غربیة مُرعبة بزعامة بریطانیا فی عقد الأربعینیات من القرن العشرین، و مُنِح بقوة السلاح و المذابح و المخادعات لجماعةٍ هُجّر معظمهم من البلدان الأوربیة. هذا الاغتصاب الکبیر الذی رافقته فی بدایاته عملیات تقتیل جماعیة للناس العزّل فی المدن و القرى، و تهجیرهم من بیوتهم و دیارهم إلى البلدان المجاورة، تواصل طوال أکثر من ستة عقود على نفس الوتیرة من الجرائم، و لا یزال مستمراً الیوم أیضاً. هذه إحدى أهم قضایا المجتمع الإنسانی. و لم یتورّع الزعماء السیاسیون و العسکریون للکیان الصهیونی الغاصب طوال هذه الفترة عن ارتکاب أیة جریمة بدءاً من تقتیل الناس و هدم بیوتهم و تدمیر مزارعهم، و اعتقال و تعذیب رجالهم و نسائهم و حتى أطفالهم، إلى الإهانات و الإذلال الذی مارسوه ضد کرامة هذا الشعب، و السعی لسحقه و هضمه فی معدة الکیان الصهیونی المولعة بالحرام، و إلى الهجوم على مخیّماتهم التی تضمّ ملایین المشرّدین فی فلسطین نفسها و البلدان المجاورة. أسماء مثل «صبرا» و «شاتیلا» و «قانا» و «دیر یاسین» مسجّلة فی تاریخ منطقتنا بدماء الشعب الفلسطینی المظلوم. و الآن أیضاً، و بعد مرور خمسة و ستین عاماً، تتواصل نفس هذه الجرائم فی سلوکیات الذئاب الصهیونیة الضاریة بالبقاء فی الأراضی المحتلة. إنهم یرتکبون الجرائم الجدیدة تباعاً و یخلقون أزمات جدیدة للمنطقة. قلّ ما یمرّ یوم لا تبث فیه أنباء عن قتل و إصابة و سجن الشباب الناهضین للدفاع عن وطنهم و کرامتهم و المعترضین على تدمیر مزارعهم و بیوتهم. الکیان الصهیونی الذی أطلق الحروب الکارثیة، و قتل الناس، و احتلّ الأراضی العربیة، و نظّم إرهاب الدولة فی المنطقة و العالم، و راح یُمارس الإرهاب و الاغتیالات و الحروب و الشرور لعشرات الأعوام، یُسمّی أبناء الشعب الفلسطینی الثائر المناضل من أجل إحقاق حقوقه إرهابیین، و الشبکات الإعلامیة التابعة للصهیونیة و الکثیر من وسائل الإعلام الغربیة و المرتزقة تکرّر هذه الکذبة الکبرى ساحقة بذلک التزامها الأخلاقی و الإعلامی. و الزعماء السیاسیون المتشدّقون بحقوق الإنسان یغضّون الأنظار عن کل هذه الجرائم، و یدعمون دون خوف أو خجل ذلک الکیان الصانع للکوارث، و یظهرون فی هیئة المحامی المدافع عنه.
ما نقوله هو أن فلسطین للفلسطینیین، و الاستمرار فی احتلالها ظلم کبیر لا یطاق، و خطر أساسی على السلام و الأمن العالمیین. کل السبل التی اقترحها و سار فیها الغربیون و أتباعهم لـ «حلّ القضیة الفلسطینیة» خاطئة و غیر ناجحة، و کذلک سیکون الأمر فی المستقبل أیضاً. و قد اقترحنا سبیل حلّ عادل و دیمقراطی تماماً. یشارک کل الفلسطینیین، من مسلمین و مسیحیین و یهود، سواء الذین یسکنون حالیاً فی فلسطین أو الذین شرّدوا إلى بلدان أخرى و احتفظوا بهویتهم الفلسطینیة، یشارکون فی استفتاء عام بإشراف دقیق و موثوق، فینتخبون البنیة السیاسیة لهذا البلد، و یعود کل الفلسطینیین الذین تحمّلوا لسنوات طویلة آلام التشرّد إلى بلدهم فیشارکوا فی هذا الاستفتاء، ثم تدوین الدستور و الانتخابات. و عندها سیعمّ السلام. 
و أودّ هنا أن أقدّم نصیحة خیّرة للساسة الأمریکان الذین ظهروا دوماً کمدافعین عن الکیان الصهیونی و داعمین له. لقد سبّب لکم هذا الکیان لحد الآن الکثیر من المتاعب، و جعلکم وجهاً کریهاً بین شعوب المنطقة، و شریکاً لجرائم الصهاینة الغاصبین فی أعین هذه الشعوب. و التکالیف المادیة و المعنویة التی فرضت على الحکومة و الشعب فی أمریکا طوال هذه الأعوام المتمادیة تکالیف باهضة، و إذا استمر هذا النهج فی المستقبل فمن المحتمل أن تکون التکالیف التی تتحمّلونها أکبر. فتعالوا و فکّروا فی اقتراح الجمهوریة الإسلامیة بشأن الاستفتاء، و اتخذوا قراراً شجاعاً تنقذون به أنفسکم من هذه العقدة المستعصیة. و لا شک أن شعوب المنطقة و کل الأحرار فی العالم سیرحّبون بهذه الخطوة. 
أیها الضیوف المحترمون...
أعود إلى کلامی الأول فأقول إن ظروف العالم حسّاسة، و العالم یمرّ بمنعطف تاریخی جد مهم. و من المتوقع أن یکون ثمة نظام جدید فی طریقه إلى الولادة و الظهور. و مجموعة بلدان عدم الانحیاز تضمّ نحو ثلثی أعضاء المجتمع العالمی، و بوسعها ممارسة دور کبیر فی صیاغة المستقبل و رسمه. و تشکیل هذا المؤتمر الکبیر فی طهران له بدوره معنى عمیق ینبغی أن یُؤخذ بنظر الاعتبار فی الحسابات. نحن أعضاء هذه الحرکة نستطیع عبر تظافر إمکانیاتنا و طاقاتنا الواسعة ممارسة دور تاریخی باق من أجل إنقاذ العالم من الحروب و الهیمنة و انعدام الأمن.
و هذا الهدف لا یتحقق إلا بالتعاون الشامل فی ما بیننا. لیست قلیلة بیننا البلدان الثریة جداً و البلدان ذات نفوذ دولی. و معالجة المشکلات بالتعاون الاقتصادی و الإعلامی و تبادل التجارب التقدمیة أمور متاحة تماماً. یجب أن نرسّخ عزیمتنا و نکون أوفیاء للأهداف، و لا نخشى سخط القوى العاتیة، و لا نفرح و نطمئن لابتساماتها، و یجب أن نعتبر الإرادة الإلهیة و قوانین الخلقة دعامة لنا، و ننظر بعین العِبرة لانهیار تجربة المعسکر الشیوعی قبل عقدین، و انهیار سیاسات ما یسمّى باللیبرالیة الدیمقراطیة الغربیة فی الوقت الحاضر، و الذی یرى الجمیع مؤشراته فی شوارع البلدان الغربیة و الأمریکیة و العقد المستعصیة فی اقتصاد هذه البلدان. و بالتالی لنعتبر سقوط المستبدین التابعین لأمریکا و المتعاونین مع الکیان الصهیونی فی شمال أفریقیا، و الصحوة الإسلامیة فی بلدان المنطقة، لنعتبرها فرصة کبیرة. بإمکاننا أن نفکّر برفع مستوى الفائدة السیاسیة لحرکة عدم الانحیاز فی إدارة العالم، و بمقدورنا إعداد وثیقة تاریخیة لإیجاد تحوّل فی هذه الإدارة، و توفیر الأدوات التنفیذیة لها.. بوسعنا التخطیط لحالات تعاون اقتصادی، و إیضاح نماذج التواصل الثقافی بیننا. و لا ریب أن تأسیس أمانة عامة ناشطة و متحفزة لهذه المنظومة ستستطیع المساعدة على تحقیق هذه الأهداف بصورة کبیرة و مؤثرة.
و شکراً.


ارسال شده در توسط بچه ریشو
دستور حافظ اسد برای آموزش موشکی به سپاه/"فراگ" و "اسکاد بی" در دستور کار

خبرگزاری فارس: فرمانده سوری گفت: بله سوریه حمله عراق به ایران رو از همون روز اول محکوم کرده و این بار هم فرمانده بزرگ ما، حافظ اسد، دستور داده به شما افسران ایرانی موشک آموزش بدهیم. محل آموزش هم توی همین پادگان تیپ 155 موشکیه.

خبرگزاری فارس: دستور حافظ اسد برای آموزش موشکی به سپاه/"فراگ" و "اسکاد بی" در دستور کار

بخش پنجم ماجرای شکل گیری یگان موشکی سپاه را در گروه امنیتی دفاعی خبرگزاری فارس می خوانید:

شنبه بود و پنجم آبان ماه. شب قبل تا دیروقت از شهر و وضعیت اجتماعی دمشق با همدیگر صحبت کرده و بیشتر هم از زینبیه گفته بودند.

هفت صبح برخلاف روز قبل به رستوران در طبقه پایین رفتند. رستوران بزرگ بود و چشم نواز. به قسمتی از رستوران "بار" (کافی شاپ) می‌گفتند و به مشتری‌هایش نوشابه، بستنی، قهوه و... می‌فروختند.

تلویزیون بار همیشه روشن بود و چیزی جز رقص و پایکوبی نشان نمی‌داد. ناصر وقتی برای اولین بار این صحنه را دید رو به متصدی بار گفت: اینا چرا مثل گوسفند به هم لگد می‌زنن؟ و رد شد.

وقتی نشستند، میز صبحانه خیلی زود چیده شد؛ کره،‌مربا، پنیر، شیر، آب آناناس و... بعد هم چای آوردند.

چای را سوری‌ها برخلاف ایرانی‌ها با قند نمی‌خوردند. بلکه با شکر شیرین می‌کردند. چه خوششان می‌آمد و چه نمی‌آمد باید عادت می‌کردند به این جور چای خوردن. چند قاشق شکر می‌ریختند داخل استکان چای و با قاشق هم می‌زدند و سر می‌کشیدند. بعضی داخل ظرف شکر. دنبال قند می‌گشتند و پیدا نمی‌کردند.

حسن آقا و گروهش با خود فکر می‌کردند اگر مدتی در این هتل بمانند بد عادت می‌شوند. سستی و رخوت به سراغ‌شان می‌آید و آن وقت حال و حوصله‌ای برای آموزش نمی‌ماند. اما تا مشخص شدن وضعیت آموزش، شرایط را باید تحمل می‌کردند. گه گاه غذایی برایشان می‌آوردند که تا قبل از آن نخورده بودند.

هتل محل اسکان، سه ستاره بود و بسیار مجهز و دارای امکانات رفاهی خوب ولی توریستی بودن هتل باعث شده بود آنجا فضای بی‌بند و بار و ناسالمی باشد.

سرویس‌های بهداشتی همه فرنگی بودند و برای بعضی از بچه‌ها چندش آور بودند. هر موقع دستشویی می‌رفتند یک بار هم دوش می‌گرفتند.

همه جور آدمی در هتل پیدا می‌شد. به غیر از گروه ایرانی، نظامیان شوروی هم در این هتل به سر می‌بردند.

همیشه سر میز غذا، زنان نیمه عریان کنارشان بودند و مشروبات الکلی می‌خوردند و صدای بگو و بخندشان بلند می‌شد. این صحنه‌ها برای بچه‌های ایرانی خوشایند نبود و رنج می‌بردند.با این حال مجبور بودند تا روشن شدن وضعیت آموزش آنجا را تحمل کنند. از سویی رفتار خوب سوری‌ها باعث شده بود دندان روی جگر بگذارند و چیزی نگویند.

بعد از صرف صبحانه، رهسپار پادگان موشکی شدند. حسن آقا و نیروهایش همگی لباس فرم سپاه به تن داشتند. محل قرارشان دفتر فرمانده تیپ "سرلشکر عبدالقادر" بود.

برای جلسه برنامه ریزی دوره آموزشی، چهار نفر داخل رفتند. حسن آقا، مهدی، سید مهدی و یک نفر مترجم.

سید مهدی عینک ته استکانی به چشم داشت. موقع راه رفتن بفهمی نفهمی یک پایش می‌لنگید. اگر کسی از وضعیت جسمی‌اش خبر نداشت تشخیص نمی‌داد که یک پایش قطع شده است.

رئیس دفتر سرلشکر عبدالقادر، احترام نظامی به جا آورد و مهمانان را به اتاق خود راهنمایی کرد. در اتاق با صدای کشداری باز شد. وقتی وارد دفتر فرماندهی موشکی (القاعد الصواریخ والمدفعیه) شدند، فرمانده از پشت میزش بلند شد و کنار نیروهای ایرانی دور میز عسلی نشست.

همان اول نشان داد که احترام زیادی برای ایرانی‌ها قائل است. سوری‌هایی که کنارش بودند از رفتار محبت آمیزش تعجب کردند. فرمانده سوری آدمی سالخورده، قدبلند و لاغر اندام بود و یک جورهایی قیافه‌اش به "حافظ اسد" شباهت داشت. زیر چشمش چروک افتاده بود. رفتار و کردارش او را باتجربه و پخته نشان می‌داد.

دیدار با سرلشکر عبدالقادر، فرمانده موشکی سوریه، شهید طهرانی مقدم نفر اول از راست

فرمانده سوری درمیان حرف‌هایش از سپاه پاسداران با عبارت "حرس الثورة الاسلامیة" نام برد و گفت: من خوب می‌دونم سپاه پاسداران یعنی چه و چقدر مهمه. متن جنگ ایران و عراق به خصوص عملیات‌های شما رو دنبال می‌کنم. از پیشروی و پیروزی شما هم مطلعم. راستش کارهای شما شبیه معجزه است. شما پدر آمریکا رو در آوردید. انقلاب شما دنیا رو متحول کرده من شما و اهداف‌تون رو درک می‌کنم. عظمت کار شما خیلی بیشتره.

مترجم، ایرانی‌ها را معرفی کرد. فرمانده سوری وقتی فهمید فرمانده توپخانه سپاه هم دراین جمع جوان حضور دارد، بسیار خوشحال شد و همه را با نگاه عمیق خود از نظر گذراند.

دستی بر ابروهای بلند و جو گندمی‌اش کشید و گفت:‌ من فکر نمی‌کردم این طوری باشه. آخه شما خیلی جوونین شگفت زده شدم. شما درجه نظامی‌تون رو نگفتین.

مقدم توضیح داد که ما درجه نداریم. سرلشکر عبدالقادر ابروهایش را بالا انداخت. پیشانی‌اش چین خورد و گفت: مگه به شما "مقدم حسن" نمی‌گن ، پس چه طور درجه ندارید؟

ایرانی‌ها به چهره همدیگر نگاه کردند. چیزی نمانده بود که بزنند زیر خنده. فرمانده سوری ادامه داد: مقدم توی ارتش سوریه درجه نظامیه.

وقتی مترجم گفته‌های فرمانده سوری را ترجمه کرد، لبخندی چهره بچه‌ها را پوشاند. حسن آقا نگاهش را از صورت دوستانش گرفت و رو به سرلشکر عبدالقادر توضیح داد: نام و نام خانوادگی‌ام "حسن مقدم" است و ربطی به درجه نظامی ندارد.

سرلشکر عبدالقادر لبخند زد و دندان‌های درشت و سفیدش برق زدند. در استکان‌های کوچکی قد یک بند انگشت، قهوه‌ عربی آوردند. قهوه به نرمی بر روی میزها چیده شد. سید مهدی اول از همه قهوه را هورت سر کشید. فکر می‌کرد دوباره برایش می‌آورند اما خبری نشد.

حسن آقا زود رفت سر اصل موضوع و گفت: ما اینجا آمدیم که از شما کمک بگیریم. از معلومات شما در کارهای موشکی استفاده کنیم. ما دشمن مشترکی داریم به نام اسرائیل. البته ما متوجه حمایت‌های سیاسی سوریه از ایران هستیم. اما این بار انتظار حمایت از نوع دیگه‌ای رو داریم. حالا برنامه آموزشی ما چیه؟

فرمانده سوری گفت: بله سوریه حمله عراق به ایران رو از همون روز اول محکوم کرده و این بار هم فرمانده بزرگ ما، حافظ اسد، دستور داده به شما افسران ایرانی موشک آموزش بدهیم. محل آموزش هم توی همین پادگان تیپ 155 موشکیه.

برنامه‌ای که برای آموزش موشک داریم یک دوره شش ماهه‌ هست. به شرطی که افراد دیپلمه باشن و توی بعضی تخصص‌ها هم بایستی سوادشون لیسانس باشه. حالا شما چه آموزشی می‌خواین ببینین؟

حسن آقا گفت:‌ خب می‌خوایم موشک یاد بگیریم.

- چه نوع موشکی؟

- اسکاد بی.

- فراگ 7 هم می‌خواین؟

- بله،‌ فراگ هم می‌خوایم.

- گروه‌ها رو تعیین کردین؟

- نه ما تجربه‌ای توی موشک نداریم.

- یک تیپ موشکی تشکیل شده از گردان‌های فنی، پرتاب، تست، هواشناسی و... نیروهاتون رو باید توی این گردان‌ها تقسیم کنین. آموزشی که شما می‌خواید حداقل شش ماه زمان لازم داره.

شرایط سوری‌ها برای بچه‌های ایرانی قابل پذیرش نبود. شش ماه نمی‌توانستند آنجا بمانند. کشورشان درگیر جنگ بود و مهمتر از همه جنگ شهرها بود که دشمن آن را حربه‌ای منحصر به خود تصور می‌کرد.

مقدم گفت: مدتی که برای آموزش ما در نظر دارید، طولانیه. ما می‌خوایم فشرده و کوتاه باشه.

فرمانده سوری چشم‌هایش را تنگ کرد و گفت: ما با نفرات کامل سیستم همچین کاری رو نمی‌توانیم انجام بدیم. حالا شما با این تعداد کم می‌خواین زمان هم کوتاه بشه؟

مقدم روی صندلی جابجا شد و حرفش را دوباره تکرار کرد: ما فرصت زیادی نداریم. آماده‌ایم شب و روز کلاس داشته باشیم. اگه احساس کردم آموزش کفایت نمی‌کنه و نیروهامون چیزی یاد نگرفتن از شما درخواست تجدید دوره می‌کنم. این رو به شما قول می‌دم اما زمان آموزش باید کوتاه بشه.

فرمانده سوری پرسید: نظر شما چیه؟

- سه ماه

سرلشکر عبدالقادر چهره در هم کشید و خطوط پیشانی‌اش فشرده‌تر شد. در حالی که دست‌هایش را به هم می‌مالید گفت: توی سه ماه که نمیشه این آموزش‌ها رو گذروند. علاوه بر این برای آموزش 45 نفر لازمه. در حالی که شما سیزده نفر بیشتر نیستین. عربی هم که نمی‌دونین. از مترجم استفاده می‌کنین. ترجمه خودش کلی وقت کلاس‌ها رو می گیره. ضمن اینکه توی سه ماه می‌خواین دو نوع سیستم موشکی یاد بگیرین. "فراگ 7" و "اسکاد بی" این غیر ممکنه. گرهی که با دست باز می‌شه چرا به دندون بگیریم؟

گفت‌وگوها بالا گرفت. آخر سر اصرار افسران ایرانی، سوری‌ها را متقاعد کرد که بی‌میل یا با میل، سه ماه را قبول کند.

حسن آقا گفت: شما لطف کنید یک برنامه سه ماهه به ما بدین و توی اون، همه دروسی که بچه‌های ما با اونها آشنایی دارند به علاوه درس‌های عمومی و غیر ضروری رو حذف کنین. مطمئن باشین که دوستانم به راحتی از پس آموزش‌ها برمیان.

او در ادامه برای سوری‌ها توضیح داد که اینها همه‌شان در زمینه توپخانه تخصص دارند و بسیاری از بحث‌هایی را که شما مطرح می‌کنید احتمالا بلد هستند.

فرمانده سوری متوجه شد که بچه‌ها چندان هم بیسواد نیستند. روی همین آشنایی با مسائل توپخانه، قرار شد دروس عمومی را در برنامه آموزشی نیاورند.

سوری‌ها در برنامه‌ریزی آموزشی، تعطیلات رسمی خود را لحاظ کردند و به ایرانی‌ها گفتند اگر شما هم نظری دارید بگویید. ایرانی‌ها اربعین حسینی را تعطیل رسمی خودشان اعلام کردند و قرار شد برای بقیه روزها برنامه نوشته شود.

افسران جوان ایرانی -به تعبیر سرلشکر عبدالقادر- از روند جلسه رضایت داشتند. هم توانسته بودند داشته‌های خودشان را بگویند و هم اینکه از طول دوره کم کنند.

حسن آقا بیش از آنچه سرلشکر عبدالقادر از یک نیروی نظامی ایرانی انتظار داشت ذکاوت به خرج داد. بسیار کنجکاو نشان داده بود.

سوری‌ها چند روزی مهلت گرفتند تا پادگان را برای شروع آموزش آماده کنند و افسران ایرانی هم نیروهای خودشان را طبق تخصص‌های ارائه شده سازمان دهند.

بعد از اتمام جلسه، از پادگان دیدن کردند. هوای بیرون سرد بود و باد نسبتا تندی می‌وزید. پادگان بزرگ بود و ابتدا و انتهایش ناپیدا. زاغه‌های مهمات در میان کوره‌ها قرار داشت. به جز قسمت‌های ستاد و فرماندهی، بقیه جاها به هم ریخته و پر از چیزهای به درد نخور بود.

بعد از دیدن پادگان، با همفکری به این نتیجه رسیدند که اگر قرار باشد هر روز این همه راه را از هتل بیایند و دوباره برگردند دیگر فرصتی برای آموزش نمی‌ماند. باید در پادگان جایی را برای اسکان بگیرند.

این تصمیم را به فرمانده سوری اعلام کردند. سرلشکر عبدالقادر گفت: تحمل شرایط اینجا براتون سخته. زمستون هم داره میاد. تو برف و سرما اذیت می‌شید...

حسن آقا گفت: اینجا برای ما بهتره. راه هتل تا پادگان خیلی دوره. وقت زیادی از ما تو مسیر رفت و برگشت تلف می‌شه. همین جا می‌مونیم.

سید مهدی درباره برنامه غذایی با فرمانده سوری صحبت کرد و در نهایت یک برنامه غذایی مناسب برای نیروهای ایرانی نوشتند.

قبل از خداحافظی، فرمانده موشکی گفت: سرگرد توفیق از افسران خوب موشکی سوریه ست. اینجا به کارهای شما رسیدگی می‌کنه هر حرفی داشته باشین می‌تونین بهش بگین.

کار دیگری در پادگان نداشتند، به هتل برگشتند.

ساعت سه بعد از ظهر برای رفتن به سفارت ایران در دمشق حرکت کردند. در سفارت تنها حسن مقدم برای گفت‌گو با حسین دهقان فرمانده سپاه لبنان به داخل رفت.

بچه‌ها با دیدن توپ و تور والیبال در حیاط سفارت ایران، هوس بازی‌ شان گل کرد. با اینکه لباس و کفش ورزشی نداشتند، اما ترجیح دادند بازی کنند. یک تیم، کارکنان سفارت شد و تیم دیگر بچه‌های موشکی. خیلی زود سر و صدا بلند شد و قشقرق‌شان حیاط سفارت را پر کرد. صداها در هم گم بود جمشید... مهدی... فریدون ... د بجنب پسر ناصر...

چنان گرم بازی بودند که انگار در کوچه‌ پس کوچه‌های محله‌شان توپ می‌زنند. توپ چند بار از دیوار حیاط گذشت و بیرون ساختمان افتاد.

در آن هوای نسبتا سرد پائیزی که دست‌ها را بر هم می‌مالیدند و نفس را میان آنها می‌دمیدند، والیبال خیلی می‌چسبید.

با وجود تلاش هر دو تیم، بچه‌های موشکی هر دو گیم را باختند ولی از اینکه بعد از مدت‌ها توانسته بودند والیبال بازی کنند، خوشحال به نظر می‌رسیدند.

جمشید و فریدون نظرشان این بود که تا آموزش شروع نشده هر روز بیایند اینجا والیبال و فوتبال بازی کنند.

سید مهدی شوخی شوخی گفت: آره جون خودت. نه اینکه شکست، پل پیروزیه! بچه‌ها زدند زیر خنده.

کسی از صحبت‌های فرمانده‌شان با حسین دهقان و مسئولان سفارت چیزی نفهمید اما همین قدر مطلع شدند که یک نفر باید برگردد ایران و وسایل مورد نیاز را بیاورد یکی دو مترجم کارکشته هم لازم است.

از بین سیزده نفر، پیرانیان در اولویت رفتن به ایران بود او نامزد کرده بود. رفتنش به ایران هم فال بود هم تماشا.

مهدی به حسن آقا گفت: ما یک مترجم داریم به اسم پاینده. کارش خوبه. با ما کار کرده و روحیه خوبی هم داره. به نظرم اگه بیاد به دردمون می‌خوره.

حسن آقا رو به پیرانیان کرد و گفت: هر طور شده برو پاینده رو با خودت بردار بیار.

موقع برگشت، نماز مغرب و عشا را به امامت حسن آقا در مسجد خواندند و راهی رستوران هتل شدند.

زندگی در هتل برایشان عادت شده بود. شام را با سوپ شروع کردند. همان غذای محلی که شب اول داده بودند، این دفعه هم آوردند. هر چند بچه‌ها تمایل چندانی برای خوردنش نداشتند. سوری‌ها به این نوع غذا می‌گفتند: "متفینیه". مثل اینکه باقالی پخته شده را له کرده بودند یا آرد نخود را پخته بودند. آخر سر هم مرغ و سیب زمینی سرخ کرده روی میز گذاشتند.

بعد از شام، همگی رفتند پیاده روی بیرون از هتل. هوای بیرون دلپذیر و دلچسب بود. تا حدودی هم سرد. در حین پیاده روی، گرم صحبت شدند. از آنچه توی این چند روز در دمشق دیده بودند از هتل، پادگان، بازار و زیارت و... موقع حرف زدن بخار از دهانشان بیرون می‌زد. جلوی دکه روزنامه فروشی ایستادند و نگاهی گذرا انداختند و رد شدند.

چیزی جز عریانی به چشم نمی‌زد. دستفروش‌ها در ساعات پایانی شب تقلا می‌کردند تا اجناس خود را بفروشند و با جیب پر به خانه برگردند.

زیتون فروش‌ها از هر صدمتر، یکی کنار دیواری مشغول کسب و کار بودند. زیتون‌ها را داخل زنبیل‌های حصیری به شکل زیبا چیده بودند و داد و فریاد فروشنده‌ها از هر طرف شنیده می‌شد.

نور رنگارنگ چراغ‌های مغازه‌ها پخش می‌شد کف پیاده‌رو و نگاه رهگذران را برمی‌گرداند به سوی ویترین شیک مغازه‌ها. با وجود این که خیابان‌ها تا حدودی خلوت شده بود اما سر چهارراه پلیس راهنمایی و رانندگی همچنان فرمان می‌راند.

به شب و روز دمشق عادت می‌کردند ولی سعی داشتند خودشان را در آن فراموش نکنند.

بعد از ساعتی گشت و گذار در سکوت شب و ترنم غریب باران به هتل برگشتند.

خواب آرام آرام از بین چشم‌های نیمه بازشان به داخل می‌خزید.


ارسال شده در توسط بچه ریشو
<      1   2   3   4