همانطور که گفته بودم توی مطلب قبل گفتم و پیش اومد مشایی شروع کرد به حرف های ......زدن به مطلب زیر توجه کنید :
"به گزارش جهان، اسفندیار رحیم مشایی رییس دبیرخانه جنبش عدم تعهد و کاندیدای رد صلاحیت شده یازدهمین دوره انتخابات ریاست جمهور در گفت و گو با فارس در پاسخ به این سئوال که واکنش شما در قبال رد صلاحیت شما در یازدهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری چیست، گفت: من پیش از این درباره این مسئله صحبت کرده ام. من رد صلاحیت خود را ظلم می دانم و حل آن را از طریق مقام معظم رهبری پیگیر خواهم بود. "
این جملهیعنی اینکه اگر امام خامنه ای برای ایشون کاری نکنه به ایشون ظلم کرده!!!!!!!!!!!!!!!!!
انشا الله که من اشتباه دارم می کنم
مشایی چی داره می گه؟؟
جالبه به مطلب زیر توجه کنید:
مهندس اسفندیار رحیم مشایی عصر روز دوشنبه در دیدار با شماری از بانوان فرهیخته استان تهران و قم، در بخشی از سخنان خود، در پاسخ به سوال یکی از حضار مبنی بر اینکه اگر فردا رد صلاحیت شوید، چه کار خواهید کرد گفت: ما از مسیر قانون حقمان را پیگیری خواهیم کرد.
مشاور رئیس جمهور افزود: ما برای خودمان یک صلاحیت کامل و کافی قائل هستیم، که اگر اینگونه نبود، اصلاً در انتخابات حضور پیدا نمی کردیم.
مهندس مشایی همچنین اظهار داشت: من روز ثبت نام، قبل و بعد از آن هم گفتم، اگر صلاحیت بنده احراز نشود، از مسیر قانون حق خود را پیگیری خواهیم کرد و این به معنای شلوغ کاری نیست، چراکه معتقد هستیم با شلوغ کردن مملکت، اتفاقی نخواهد افتاد.
رئیس دبیرخانه ریاست جنبش عدم تعهد تاکید کرد: مملکتی که ولی فقیه دارد، ظلم را برنمی تابد و ما از این مسیر، حقمان را خواهیم گرفت.
..................
تمام مطلبی که گفته درسته ولی
ولی این قسمت حرفش چی به ذهن متبادر می کنه؟؟؟
مملکتی که ولی فقیه دارد، ظلم را برنمی تابد و ما از این مسیر، حقمان را خواهیم گرفت.
یعنی چی؟ یعنی برفرز (فرض) رد صلاحیت باید رهبر ایشون رو تایید کنه چون اگه تایید نکنه ظلم کرده ؟؟؟؟
خیلی .....
شاید بگم بگم حامیان مشایی
در زیر صحبت های عزت الله انتظامی و جوابیه حامیان مشایی آمده است کامل بخونید
به گزارش خبرگزاری فارس، آقای بازیگر که مدتی است برای ثبت بنیاد فرهنگی و هنری تلاش می کند و هنوز به نتیجه ای نرسیده است در نامه ای که در اختیار خبرگزاری ها قرار داد از فعالیت هایش برای ثبت این بنیاد و چگونگی حضورش در وزارت کشور در هنگام ثبت نام یکی از کاندیداهای ریاست جمهوری شرح داد.
متن کامل نامه به شرح ذیل است:
پروردگارا کمک کن بتوانم حرف دلم را بزنم...
برای مردم سرزمینم...
من عزت الله انتظامی هستم
شنبه 21 اردیبهشت ماه 1392 ساعت 3 بعدازظهر بود که از دفتر ریاست جمهوری به من اطلاع دادند « آماده باشید ماشین می آید دنبالتان». خوشحال شدم. ماه ها برای ثبت بنیاد دویده بودم. چند روز قبل از مراسمِ اعطا نشانِ درجه یک هنری در بهمن ماه 1391 (که به علت بیماری نتوانستم در مراسم شرکت کنم) ما چند هنرمند منتخب را به دفتر ریاست جمهوری دعوت کردند تا از مزایای مادی و معنوی این نشان با خبرمان کنند. آنجا درخواست بنیاد فرهنگی و هنری را مطرح کردم. چند روز بعد آقای رییس جمهور نامه فوری زدند به وزرا مربوطه فرهنگ و ارشاد و کار... مدتی گذشت... نتیجه ای حاصل نشد. ناچار فکر کردم دست به دامن آقای مهندس مشایی شوم. هفته ی قبل به ایشان پیغام داده بودم که واجب العرضم و برای مذاکرات باید خدمت برسم. فورا لباس پوشیدم. چیزی نگذشته بود که خبر دادند ماشین آمده. با سرعت رفتم پایین. شخصی که در مسیر مرتب با بی سیم صحبت می کرد به کسی که آن طرف خط بود گفت "بله ایشان آمدند." حرکت کردیم. راننده چراغِ گردانِ قرمز رنگ را بالای ماشین قرار داد، با سرعت خیابان ها را طی می کرد و شخص بی سیم به دست هم مرتب خبر می داد که ما کجا هستیم و کی می رسیم. من جلوی ماشین پهلوی راننده نشسته بودم. مردم با حیرت نگاهم می کردند که مرا با این ماشین و با این سرعت کجا می برند! نزدیک کاخ ریاست جمهوری با بی سیم شماره، رنگِ ماشین و اسم سرنشینان را گفتند تا برای ورود هماهنگ شود. دستور دادند از درب خیابان ولی عصر داخل شویم. به جلوی ساختمان رسیدیم. محوطه پر از مردهای پیر و جوان و پلیس بود. مرا پیاده و بلافاصله سوار ماشین دیگری کردند. مدارک و اسناد موزه قیطریه و بنیاد را با خودم برده بودم، حتی برای آقای بی سیم به دست هم مطالب خودم را تعریف کردم. خیلی با محبت گفت "چیزی نیست. انشاالله همین امروز تمام میشود.ناگهان آقای مشایی سمت ماشین ما آمد شیشه ماشین را پایین کشیدم و گفتم مختصر عرضی دارم که به کمک شما احتیاج است. گفت با ما بیایید همین امروز انجام می دهم. آقای مشایی سوار ماشینِ بزرگِ سفید رنگی شد و ما بلافاصله پشت سر او حرکت کردیم. بالاخره بنیاد داشت ثبت می شد... دوندگی هایم به نتیجه میرسید و نگرانی هایم رفع میشد... «بنیاد فرهنگی و هنری عزت الله انتظامی»... ناگهان دیدم میدان فاطمی هستم... گلدسته های مسجد نور... ماشین با سرعت جلوی یک درب آهنین ایستاد. تازه فهمیدم اینجا وزارت کشور است! همه جا پراز پلیس بود. ماشین آقای مشایی جلوتر رفت. به محوطه که رسیدیم من را از راهروهای طولانی بردند... به جایی رسیدیم که مملو از جمعیت بود. آقای رییس جمهورو مشایی و عده ای دیگر، همه آنجا بودند. مرد جوانی آمد و مرا همراه خودش باز به راهروهای تودرتو دیگری برد. واقعا خسته شده بودم... مجبور بودم با عصا پا به پای او راه بروم. به سالن بزرگی رسیدیم. آنجا یک صندلی سه نفره فلزی آبی رنگ دیدم خودم را به آن رساندم و روی صندلیِ وسط نشستم. مردِ جوانِ همراهم گفت باید برویم جلوتر. گفتم نمی توانم از اینجا تکان بخورم. بهرحال او رفت و مرا تنها گذاشت. نمی دانستم آنجا چه خبر است فقط پر از سروصدا و آدم های جورواجور بود... کمی گذشت... درب سالن ناگهان باز شد و جمعیت حمله کرد داخل. صندلی ای که من روی آن نشسته بودم یک وری شد و به زمین افتادم. فقط سعی می کردم به زحمت پاهای جراحی شده ام را حفظ کنم که لگد نخورند و زیر دست و پا له نشوم. با داد و فریاد من بالاخره دو سه نفر به دادم رسیدند. صندلی را درست کردند و من را روی آن نشاندند. جمعیت به داخل سالن هجوم برد. حیران مانده بودم چه کار کنم؟ ناگهان دیدم آقای مشایی و آقای رییس جمهور و چند نفر دیگر که همراه آنها بودند از روبرو به طرف من می آیند. آقای مشایی طرف چپ من و آقای رییس جمهور طرف راست من نشستند. ناگهان اطرافمان پر شد از دوربین های عکاسی. آقای مشایی گفت «چی شده؟ یه خرده شاد باشین! » من حرفی نداشتم که بزنم. عکاس ها تند و تند عکس می گرفتند. عکسشان را که گرفتند محل را ترک کردند و من بازهمان جا بهت زده وسط آن صندلی سه نفره تنها ماندم. مرد جوان که آمد مرا ببرد خانه گفتم چه شد؟ گفت «امروز که دیگه نمیشه بعدا انشاالله اوراق و براتون میاریم»...
مردم سرزمینم!
من برای شما همیشه همان عزتم، همانی که از سیزده سالگی در تماشاخانه های لاله زار با تشویق های شما بزرگ شده ام... همانی که همراه شما با درد های ایران بسیار گریسته ام و با شادی هایش لبخند ها زده ام... برای شما من همیشه همان عزتم... بچه ای از سنگلج...
بنیاد فرهنگی و هنری یادگاری است از من برای جوانان و مردم سرزمینم... آرزومندم این میراث ماندگار را همراه شما بنا کنم...
عزت الله انتظامی
جمعه، 27 اردی بهشت ماه 1392 تهران
شبکه ایران/ به گزارش دولت بهار ، متن اطلاعیه بدین شرح است:
بسمه تعالی
استفاده از هنرمندان و اصحاب فرهنگ و هنر در امور سیاسی و انتخاباتی، امری مذموم و نکوهیده ارزیابی می شود. از همین رو درخواست های متعدد هنرمندان عزیز کشورمان برای همراهی در روز ثبت نام همواره با پرهیز همراه شده است.
استاد عزت الله انتظامی از مفاخر برجسته و چهره های ماندگار عرصه فرهنگ و هنر کشورمان هستند و بی شک، شرایط کنونی ایشان، برای ما قابل درک بوده و از آنجا که ایشان را استاد پیشکسوت این عرصه می دانیم، حفظ شان وجایگاه استاد عزت الله انتظامی را بر خود مفروض می داریم.
کمیته رسانه ستاد مردمی حامیان مهندس اسفندیار رحیم مشایی
گفت: مگر رئیس جمهور نباید بیشتر از همه قانون را رعایت کند؟ پس چرا همراه مشایی برای ثبت نام به وزارت کشور رفته و آشکارا برای کاندیداتوری او تبلیغ کرده است؟!
گفتم: ولی احمدینژاد در پاسخ به همین سؤال گفته است «امروز مرخصی گرفتهام»!
گفت: یعنی دیروز، رئیس جمهور نبوده است؟!
گفتم: خواسته است بگوید قانون بیقانون! اصلا ایشان چند ماه است که برای تبلیغ مشایی در استانها مرخصی گرفته و امور مردم را رها کرده است.
گفت: امان از چرب و شیرین دنیا که زیر دندان بعضیها چه مزهای کرده است!
گفتم: چه عرض کنم؟! شخصی از راه رسید و به همسرش گفت غذا را بیاور که خیلی گرسنهام، همسرش دیگ غذا را سرسفره آورد و طرف میخورد وغر میزد. همسرش پرسید؛ غذا شور و بیمزه است؟! گفت؛ نه! پرسید؛ پس چرا غر میزنی؟ گفت؛ نفرات زیاد است! همسرش گفت؛ فقط من هستم و تو هستی و دیگ غذا و طرف گفت؛ بهتر آن بود که من باشم و دیگ!
منبع روزنامه کیهان