شلام
نگاه کنید دارید از کی مشاوره می گیرید
دیشب اومده بودن اخرین جلسه از دید و بازدید ......
شخص اصلی بازدید ها و دید ها که تا جلسه قبل 90 ok بود دیشب بخاطر نظر دیگران از 90% تنزل اساسی ای کرد
حالا هرچه من می گفتم عزیز من نگاه کن مشاورین تو اصلا با تو طرز تفکر تو سنخیتی ندارند کو گوش شنوا
راستیتش دیشب داشتم می ترکیدم
سخته ادم یه چیزی بدونه و بدونه اگه اینطور نشه فلان فلان می شه و بگه تا فلان و فلان نشه و اخرم ببینه فلان فلان بشه
اما دیشب به خودم گفتم
ما ماموریم به وظیفه و نه نتیجه
بدون شرح
چند وقت هست که یک چیزی ذهن نابود من رو داغون کرده
اون اینه که:" بچه های مذهبی و فعال دانشگاه اونقدر بیکارند که دنبال خاله زنک بازی افتادند "
نگاه کنید
1. تمام پسر ها ادرس وبلاگ دختر ها رو دارند و برعکس
تمام دحتر ها و پسر ها تا یک نفر مطلبی در وبلاگ می زنه خبر دار می شه . حالا گاها اصلا اون مطلب به اون شخص هیچ ربطی نداره
این یعنی خودمونی شدن
این برای بچه های مذهبی باعث خجالت هست
واقعا دلیل این دونستن چیه؟ ایا به دلیل مسائل مذهبی هست؟
تازه نگاه بکنی توی این قشر بیشتر شون برچسب .... رو پیشونیشون حک شده
2. تا مطلبی در مورد یک خاله زنک بازی یک نفر توی وبلاگش بنویسه تمام این ها به اون وبلاک می رند ویا این که در عرض 24 ساعت تمام اون ها خبر دار می شوند.
چرا ؟ مگه بی کاری؟ کار فرهنگی دینی درسی همه رو انجام دادی که صبح تا شب دنبال این چیزا هستی ؟
توجه کنید
بچه های مذهبی دانشگاه چنان بی کار هستند که اگر در رابطه با دعوا دوستان غیر دانشگاهی هم بنویسی و اسمی در مطلبت نباشه مربوط به در گیری های داخل .......... می کنند و بازدید از وبلاگ شما 2 برابر می شه . چرا؟
واقعا چرا این طور شده؟
توجه توجه تمامی اینان خود رو خاله زنک نمی دونند
چرا این طور شد؟
چند وقت پیش یعنی حدود 4 الی 5 ماه پیش توی این وبلاگ مطلبی تحت عنوان "همیشه پای یک زن در میان است " نوشته شده بود
جالب بود تا اون وقت فکر نمی کردیم کسی از بچه های دانشگاه شیراز ادرس این وبلاگ رو بلد باشند اما بعد از اون مطلب فهمیدیم که بابا همه می دونند و البته نمی دونند!!!!
خب بهرحال اون مطلب توی این وبلاگ گذاشته شد و از در دیوار پیام رسید که چرا این مطلب رو نوشتید و شما از هیچی خبر ندارین و .....................
البته بخاطر احترامی که برای دوستان (چه رفیق و چه نارفیق ) قائل بودیم اون یاداشت رو رمز دار کردیم .
دیروز برای تقریبا اولین بار بطور کامل اون رو خوندم .
برام جالب بود توی اون یاداشت هیچ اسمی نیامده بود ، هیچ اسمی !!!
نه اسم ستاد یا مجمع یا کانون اصلا اسم دانشگاه هم نیامده بود حتی نوشته نشده بود دانشگاه چه برسد به شیراز و ماندم که چطور اون مطلب رو به یک درگیری شخصی یا تشکیلاتی بین چند نفر ربط داده اند
ولی از مشهد بهم زنگ زدن که توی سرچ اینترنتی اولین صفحه میاد !!!!! که این حرف کاملا اشتباه بود .
توی اون مطلب بقول اقای قاسم جان گفته شده بود دوست اولی به دوست دومی داد دست دوست سومی تا رسید به یازدهمی و.........
بهرحال این مطلب رو نوشتم که کهنه سرباز فکر نکنه من چون ترسیدم و یا این که اون مطلب اشتباه بود و رمزدارش کردم .
و صد البته بخاطر احترامی که به رفیقام قائل هستم اون مطلب رو همچنان رمزدار نگه داشته ام ولاغیر
راستی
پنبه دزد دست به ریشش می کشه
عید مبارک باشه
یک
خیلی ناراحتم
دو
کسی که با من مطلب تو این وبلاگ می زنه هم ناراحته
سه
چون اول من این وبلاگ رو زدم و بعد با دوستم شروع به گردوندنش کردیم همه این وبلاگ رو به نام من می شناسند
چهار
کسانی که باید بدونند من کی هستم می دونند
پنج
ناراحتیم وقتی بیشتر می شه که همیشه سعی کردم تو این مورد (....) هیچی نگم
شش
من حسن هستم
هفت
دوستم هنوز دلش می خواد ناشناس باشه
هشت
یه .... به نام کهنه سرباز گفته بود که من خودم رو معرفی نکردم . این .... باید بدونه که من به باقر قبلا گفته بودم که در این وبلاگ شریکم و به معین و خانمش گفتم این وبلاگ مال من هست. که به هیچکدوم دروغ نگفتم و به عنوان بزرگان دعوا هردو خبر داشتند و احتیاج نیست که هر..... من رو بشناسه
نه
ده
من تمام تلاشم رو کردم که چیز هایی که بعنوان یک بزرگ تر می دونم رو فقط به خانمم بگم ونه کسی دیگه و یا.............
یازده
اگه این کهنه سرباز کمی مثل فرماندش بود (البته خودش می گه فرمانده باید ببینیم فرمانده هم این رو به سرباز بودن قبول داره) خودش رو معرفی می کرد.
این وبلاگ چون همه من رو می شناسند و دوستم رو نمیشناسند تمام مسئولیت مطالب داخلش فعلا با من هست.
غلام
قسمت نهم به دلایلی حذف شد